عصر ایران – دلواپسان توافق ژنو گرد هم آمدند و شعار دادند و دولت را متهم به سازشکاری با قدرت های جهانی بر سر حقوق هسته ای کشور کردند و نگرانی خود را از آنچه که در جریان مذاکرات جاری بین تیم مذاکرات هسته ای با اعضای گروه 1+5 می گذرد، اعلام کردند. در قاموس این دلواپسان ، هر گونه تبادل امتیاز برای کاهش یا رفع کلی تحریم ها نوعی سازش و خیانت به کشور محسوب می شود. البته بر بسیاری از مردم عقبه این گروه ها و این نوع نگاه پوشیده نیست و همه می دانند گروهی که امروز عَلَم دلواپسی را بلند کرده اند و در ظاهر در جرگه اقلیت و یا اپوزیسیون دولت مستقر به شمار می روند، هم اکنون نیز در بسیاری از حوزه های سیاست داخلی کشور نفوذ و قدرت دارند و می توانند به مدد دارا بودن محافل قدرت و نفوذ در برخی نهادها حاشیه امن داشته و حتی دولت را به سخت ترین شکل ها به چالش بکشند و فشار وارد آورند. مردم می دانند که عده ای از افراد و گروه های ذی نفوذی که امروز صدای فریاد خود را برای توافق احتمالی هسته ای با گروه 1+5 بلند کرده اند، دلشان تنها برای حقوق هسته ای کشور و ملت نمی سوزد و نگران منافعی هستند که ممکن است پس از توافق احتمالی هسته ای از دست بدهند و همه با پوست و گوشت و استخوان تجربه هشت سال گذشته را از سر گذرانده اند، هشت سالی که همین آقایان و خانم هایی که امروز زیر علم دلواپسی جمع شده اند به پشتوانه دولت مورد حمایت شان هر چه خواستند گفتند و انجام دادند و کسی آنها را بابت اقدامات اشتباه شان در سیاست های داخلی و خارجی مورد بازخواست قرار نداد و کسانی نیز که چنین کردند بعضا تاوان های سختی پس دادند. ولی همه این حقایق سبب نمی شود که از حقوق مدنی و سیاسی این گروه که وزن آن در انتخابات اخیر مشخص شد (اندکی بیش از 4 میلیون رای) دفاع نشود، به امید اینکه این گروه نیز چنین کند و اگر فردا روزی در موضع قدرت قرار گرفت ، با مخالفان خود ولو اندک ترین شمار باشند با مدارا و مدیریت رفتار کند. اگر چنین فرهنگی نهادینه شود ، می توان کشور و ملت را با اتحاد و همدلی به ساحل نجات رساند وگرنه همواره در دور باطل آزمودن های راه های آزموده شده خواهیم ماند و برای رسیدن به ساحل ثبات و دموکراسی در جا خواهیم زد. تنها بهانه برای قلمی کردن و نگارش این وجیزه این بود که در چند روز گذشته برخی حامیان دولت یازدهم در شبکه های اجتماعی بعضا در قبال دلواپسان توافق هسته ای مواضعی داشتند که به گمان راقم این سطور از دایره مدارا و تدبیر به دور بود. هر چند که نقد بر نقد هم حق همگانی است و انتقاداتی که از دلواپسان شد نیز ، بخشی از بازی است. آنهایی که دغدغه دموکراسی و استقرار صلح و ثبات دارند باید بیش از دیگران به فرهنگ دموکراتیک بها دهند و یکی از مهم ترین جلوه های دموکراسی برگزاری تجمعات و بیان نظرات مخالفان بدون تحمل و پرداخت هزینه است. دموکراسی تنها صندوق رای نیست و البته صندوق رای و حاکم شدن نظراکثریت جزئی اصلی از آن است، اما در کنار آن برخورداری اقلیت از حقوق مدنی و سیاسی و حق انتقاد و فعالیت سیاسی و مدنی و تشکیلاتی اقلیت نیز جزئی مهم از دموکراسی به حساب می آید، هر چند در کشور ما گروهی که امروز زیر علم دلواپسی گرد آمده اند، نه به طور دقیق و اصولی به بخش نخست دموکراسی (صندوق رای) ملتزم اند و نه به بخش دوم آن که به رسمیت شناختن حقوق اقلیت است، پای بند ؛ اما این دلیل نمی شود که رفتاری مشابه خود آنها صورت گیرد، باید این گروه ها در چرخه فعالیت های مدنی و سیاسی صیقل بخورند و آرام آرام یاد بگیرند که دنیا دو روز است ، "روزی با ما و روزی بر ما" ، اگر دنیا بر وفق مراد بود غره نشوند و اگر روزی دنیا بر آنها سخت گرفت ناامید نشوند و حرف خود را بزنند و نهایتاً به رأی اکثریت تمکین کنند بی آن که دیکتاتوری اکثریت شکل بگیرد. ************************************************************
عصرایران - در سال های اخیر بحث دروغ به عنوان یکی از دغدغه های اندیشمندان و اغلب مردم ایران مطرح است و این که چرا بسیاری از ایرانیان عادت کرده اند به راحتی دروغ بگویند ،بی آن که دچار عذاب وجدان شوند؟! این در حالی است که راستگویی به عنوان یک ارزش اخلاقی هم در باورهای دینی مورد تأکید است و هم در آموزه های ملی و تاریخی. "دروغگو دشمن خداست"ضرب المثل آشنای دوران کودکی همه ماست ولی بعدها که بزرگ می شویم ، خیلی هایمان تبدیل به همان دشمن خدا می شویم! علت چیست؟ شاید گفته شود که اگر دروغ نگوییم ، کارمان راه نمی افتد. این هم دلیلی است! اما خود این وضعیت هم معلول است و ما به دنبال علت ها می گردیم. فکر می کنم ، با ارائه چند تصویر می توانیم به نمایی کلی از علت این پدیده ویرانگر برسیم. 1 - وقتی وضعیت اقتصادی کشور بحرانی می شود ، افراد مجبورند بیش از حد استاندارد کار کنند. پدر به فرزندش قول می دهد که عصر یا آخر هفته او را به شهربازی خواهد برد. اما عملاً مجبور می شود در ساعاتی که باید برای خانواده اش اختصاص دهد، کار کند و کار کند و کار کند. فرزند منتظر پدر می ماند و چشم به در ، خوابش می برد و در تمام مدتی که با شوق، انتظار پدر و شهربازی را می کشد، ناخودآگاه پدر را دروغگویی می پندارد که خلف وعده کرده است. می دانیم که پدر و مادر ، قهرمانان دوران کودکی همه انسان ها هستند. وقتی تصویر قهرمان، با دروغ عجین شود، کودک نیز به خود اجازه می دهد دروغ بگوید. اگر اوضاع عمومی اقتصاد مساعد بود ،پدر می توانست به وعده اش عمل کند اما او کارمی کند و فرزندش فکر می کند که او دروغ می گوید. این یک مثال ساده است از شرایطی که پدر ،واقعاً در صدد دروغگویی نیست و خودش هم قربانی است. حال تصور کنید وضعیتی که را پدر یا مادر تعمداً دروغ بگویند. 2 - یک بار رئیس جمهور سابق ایران نزد آیت الله جوادی آملی رفت و ماجرای هاله نوری که در سازمان ملل او را در بر گرفته بود را با او در میان گذاشت. آیت الله ، بسیار مؤدب و متین ،ماجرای مرد عربی را تعریف کرد که برای فریب اسبش ،دامنش را به گونه ای گرفته بود که گویا داخلش علوفه ریخته است و حال آن که علوفه ای در کار نبود و اسب به هوای غذا ،دنبال مرد می رفت. وقتی پیامبر این وضعیت را دید ،به او فرمود که حتی به حیوان هم نباید دروغ گفت. چند روز از این ملاقات گذشت و فیلم آن در اینترنت منتشر شد. از آن تاریخ تا مدت ها بعد ،رئیس جمهور وقت ، به کرات آنچه را مردم به چشم دیده بودند را انکار کرد و گفت که چنان حرف هایی را نزده است. حتی سخنگوی وقت دولت نیز فیلم را مونتاژ شده خواند و تهدید کرد که علیه کسانی که آن را منتشر کرده بودند ، شکایت خواهد شد! بعدها ،دفتر آیت الله جوادی آملی ،اصالت آن فیلم را تأیید کرد. این تنها یکی از نمونه هایی بود که مردم از مسوولان شان دروغ شنیدند. حال بماند کرور کرور وعده هایی که می آیند و می روند و هیچگاه عملی نمی شوند تا قبح دروغ بشکند. وقتی مردم می بینند که که برخی از مسؤولان شان به راحتی دروغ می گویند و بر دروغ شان اصرار هم می کنند، ناخودآگاه دروغ های خودشان را هم موجّه می انگارند. حدود دو سال قبل ، یکی از افسران راهنمایی و رانندگی تعریف می کرد که وقتی به یک راننده گفته چرا از چراغ قرمز عبور کردی؟ پاسخ شنیده :"وقتی رئیس جمهور کشورم همه قوانین را زیر پا می گذارد،چه می شود که من هم یک چراغ قرمز را نادیده بگیرم؟" روایت "الناس علی دین ملوکهم" بسیار حکیمانه است. مردم، هم در قانونمداری و هم در راستگویی و دروغگویی ،آگاهانه یا ناخودآگاه ،تابعی از مسوولان شان می شوند. چرا دروغ در جامعه رواج یافته است؟! 3 - برخی مقررات جاری کشور رسماً مردم را به دروغگویی وادار می کنند. بانک ها و موسسات اعتباری، برای دادن وام، شرایطی دارند از جمله این که باید مبلغی را سپرده گذاری کنید. این کار را می کنید و موعد وام تان فرا می رسد. شما وام را برای کاری مثل تسویه یک بدهی یا برای رهن کردن یک آپارتمان می خواهید اما رئیس بانک می گوید در فرم درخواست باید بنویسید"جهت خرید خودرو". شما می نویسید در حالی که می دانید دروغ است ،رئیس بانک و کارمندی هم که کارهای بانکی وام را انجام می دهد هم می دانند که دروغ است. بازرس بانک هم می داند که خرید خودرویی در کار نیست. هیات مدیره و مدیرعامل بانک هم می دانند که آنچه در فرم نوشته می شود ،دروغ است. بانک وامی می دهد و سودی می ستاند و وام گیرنده هم وام را به زخم زندگی اش می زند ولی در این وسط ،یک دروغ بیهوده هم ثبت و ضبط می شود. واقعاًچه نیازی به این دروغگویی رسمی وجود دارد؟! 4 - "شما در نماز جماعت محله تان شرکت می کنید؟"؛ این سؤالی است که در بسیاری از مصاحبه های استخدامی در نهادهای دولتی پرسیده می شود. بسیاری هم پاسخ مثبت می دهند و حال آن که این گونه نیست. برای این که در مصاحبه هم کم نیاورند، قبل از آن اطلاعاتی مانند این که "امام جماعت کیست؟" را به دست می آورند! زیرا اگر در مصاحبه صادقانه بگویند "نه ،شرکت نمی کنم"، امتیاز منفی دارند. بنابراین ترجیح می دهند دروغ بگویند تا امتیازشان افزون شود. واقعاً چه نیازی به این سوالات و نظایر آنها در فرم های استخدامی و مصاحبه ها و ... وجود دارد و چرا مردم را در موقعیتی قرار می دهند که برای کسب امتیاز ،دروغ بگویند و در اسناد اداری ، ثبتش کنند؟ فراموش نمی کنم که سال ها قبل،مردم تعداد درهای مسجد جامع شهرشان را حفظ کرده بودند زیرا در چند مصاحبه استخدامی، مصاحبه کننده برای این که مچ مصاحبه شونده ای که مدعی شرکت در نماز جمعه بود را بگیرد،از او پرسیده بود: شما که به نمازجمعه می روی، مسجد یا مصلی چند در دارد؟! این قبیل کارها ، دروغ گفتن را ابتدا به یک امر اضطراری و سپس به یک عادت تبدیل می کند. این که افراد ناگزیر شوند خود را غیر از آنچه هستند معرفی کنند، نهادینه سازی دروغ در درون افراد است. آنچه ذکر شد ،تنها "بخشی از دلایل پرشماری" است که باعث شده دروغ در جامعه ما گسترش یابد و اعتماد عمومی در همه سطوح ،به نازل ترین حد خود برسد. البته ناگفته نماند که هنوز راستگویی هم زنده است ولی دروغ ،حتی اندکش هم مهلک است. دروغ ،کلید صندوق زشتی های دیگر است و اگر در جامعه ای شیوع پیدا کند ، پشت سرش، ریاکاری ، خیانت در امانت ،دزدی و اختلاس،بی عفتی، لاابالی گری و ...هم می آید. بر همه ماست که ابتدا، خود را ملزم به راستگویی کنیم و سپس بدان حد که از دست مان بر می آید، صداقت را ترویج دهیم چه آن که در غیر این صورت ، خودمان هم در منجلاب جامعه ای که به دروغ و عوارض بعدی گرفتار شده ، غرق خواهیم شد.