آستانه تحمل مردم پایین آمده استجامعه عصبی!
جعفر محمدی
عصرایران - آمار مراجعات به پزشکی قانونی نشان می دهد که از ابتدای سال گذشته تا پایان دی ماه ، قریب به 90 هزار نفر به دلیل نزاع به مراکز پزشکی قانونی استان تهران مراجعه کردهاند. (ایسنا)
درباره این آمار به سه نکته دقت کنید:
اول این که عدد 90 هزار ، مربوط به 10 ماه است و احتمالاً در 2 ماه پایانی سال ، از رقم 100 هزار نیز گذشته است.
ثانیاً این آمار تنها مختص استان تهران است که حدود 17 درصد از جمعیت کل کشور را در خود جای داده است و لذا آمار کل کشور، قطعاً رقم بالاتری است.
ثالثاً این 90 هزار نفر، به خاطر دعوای منجر به جرح به پزشکی قانونی مراجعه کرده اند و مراجعات دیگر به این نهاد، در این رقم محاسبه نشده است.
آمار تأمل برانگیزی است: هر روز به طور متوسط 295 نفر در استان تهران ، چنان با یکدیگر دعوا می کنند و همدیگر را مورد ضرب و شتم قرار می دهند که کارشان به پزشکی قانونی می کشد: به طور متوسط ، هر 5 دقیقه یک نفر!
به عبارت دیگر، تقریباً در همه زمان ها در شبانه روز، یک دعوای سنگین در تهران در جریان است. اگر آمار سایر شهرها هم منتشر شود ، احتمالاً تفاوت چندانی با تهران وجود نخواهد داشت.
تازه این 90 هزار ، کسانی هستند که با یکدیگر گلاویز شده و سپس به پزشکی قانونی رفته اند؛ بسیاری از افراد، بعد از نزاع ، پیگیری و مراجعه نمی کنند و آمارشان ثبت نمی شود.دعوای خیابانی
این 90 هزار ، اگر برای پزشکی قانونی و سپس مراجع قضایی ، آمار پرونده های ارجاعی است ، باید برای مردم ، مسوولان و به خصوص جامعه شناسان ، یک هشدار باشد. این که این همه شهروند ، به طور روزانه در این حجم گسترده با یکدیگر چنان نزاع کنند که مجروح شوند و کارشان به پزشکی قانونی بکشد، نشانه ای از یک جامعه عصبی است که بخش زیادی از مردمانش، دچار تنش های روانی اند به ویژه آن که به یاد بیاوریم اغلب دعواهایی که در سطح جامعه شکل می گیرد و به ضرب و شتم و گاه حتی به قتل می انجامد، بر اثر اتفاقات بسیار عادی رخ می دهند.
دوستی تعریف می کرد: در یکی از کشورهای اروپایی ، شاهد تصادف بسیار شدیدی بین دو خودرو بودم که خسارت زیادی بر هر دو خودرو وارد شد. با خودم فکر کردم که الان راننده ها پیاده می شوند و هر کدام با مقصر خواندن دیگری ، ابتدا جر و بحث و سپس با یکدیگر گلاویز می شوند.
اما تنها کاری که کردند این بود: از خودروهایشان پیاده شدند، با یکدیگر دست دادند و به مبادله مدارک شان پرداختند و سپس به پلیس خبر دادند؛ همین!
اما همه ما بارها شاهد بوده ایم که بر سر یک تصادف بسیار ساده - حتی در حد خوردن آینه دو خودرو به هم - چه دعواهای بزرگی رخ داده است. یا در همین پرونده قتل پسر فوتبالیست مازندرانی ، علت دعوای منجر به قتل این بوده که مقتول ، در حین عبور از بازار ، به قاتل تنه زده بود.
این دعواها - آن هم اغلب بر سر هیچ و پوچ - نشان می دهد که آستانه صبر و تحمل مردم بسیار پایین آمده است. به عبارت دیگر ، مشکلات زندگی چنان بر آنان فشار می آورد که همیشه آماده انفجار هستند و این انفجار روحی ، می تواند در قالب همین دعواهای روزمره خود را نشان دهد.
در حالی که اگر شرایط عمومی جامعه اجازه دهد که حال مردم خوب باشد، بسیاری از این تنش ها اساساً به وجود نمی آید.
یک مثال می زنم: شبی که تیم ملی فوتبال ایران ، در جام جهان ، تیم آمریکا را برد و مردم برای شادمانی به خیابان ها ریختند ، شاهد بودم که یک خودرو از پشت به خودروی دیگر زد. هر دو راننده ، پیاده شدند و در حالی که می خندیدند همدیگر را در آغوش کشیدند و با گفتن "فدای سرت" سر جایشان برگشتند و بوق زنان و شادی کنان به جشن شان ادامه دادند.
در حالی که همان آدم ها ، اگر روز قبل تصادف می کردند ، ای بسا رفتار ناخوشایندی از خود بروز می دادند. همین یک مثال ساده نشان می دهد که ریشه بسیاری از دعواها، نه حادثه کوچک بیرونی ، که ناآرامی بزرگ درونی است که بسیاری از ایرانیان را می آزارد.
دولت ها ، همواره میزان توفیقات خود را با آمارهایی از قبیل میزان صادرات ، تعداد خانه های ساخته شده ، کیلومتر راه های احداثی ، میزان برق تولیدی و ... بیان می کنند و با همین آمارها هم مورد سنجش قرار می گیرند ، حال آن که باید به آمارهایی از قبیل میزان مراجعات مردم به پزشکی قانونی بر اثر نزاع ، حجم طلاق ها ، تعداد قتل ها و ... نیز به عنوان شاخص هایی برای قضاوت در خصوص عملکرد دولت ها پرداخت چه آن که این رویدادهای انسان محور ، محصول وضعیت کلی جامعه ای است که دولتمردان اداره اش می کنند. به عنوان مثال ، اگر در پایان دولت روحانی ، میزان نزاع ها و مراجعات ناشی از آن به پزشکی قانونی کاهش یابد، نشانه ای از موفقیت عمومی دولت است و اگر این عدد افزایش یابد ، علامتی بر ناکامی است.
مخلص کلام آن که این جنگ داخلی روزمره که بین ایرانیان با ایرانیان در جریان است، نشانه یک جامعه نیازمند درمان است و این درمان ، بسیار مهم از مسائلی است که مسوولان هر روزشان را بدانها اختصاص می دهند و از امور اصلی و ریشه ای باز می مانند.
پول، علف خرس بود!
یک نمونه از تفکری که اقتصاد ایران را گرفتار کرد
عصر ایران؛ سروش بامداد- «درآستانه جام جهانی آلمان در سال 2006 نزد آقای احمدی نژاد رفتیم و گفتیم می خواهیم 300 نفر را با خودمان ببریم و پول لازم داریم.
ایشان نیز به سازمان تربیت بدنی دستور داد یک میلیارد تومان به ما بدهند. من گفتم اگر به سازمان پول بدهید خودش این قدر نیاز دارد که به ما نمی دهد! به جای دیگری دستور بدهید.
آقای احمدی نژاد هم دستور را خطاب به آقای رحیم مشایی نوشت و ما از سازمان میراث فرهنگی و گردشگری یک میلیارد و 14 میلیون تومان گرفتیم. رقم درست همین یک میلیارد و 14 میلیون تومان است و یک میلیارد و 400 میلیون تومان درست نیست. این که می گویند بعضی ها هم در آنجا بلیت های اهدایی را می فروختند نیز به صورت گسترده واقعیت ندارد و تنها چند مورد بود که آنها هم به مکزیکی ها فروختند.»
این سخنان را سردار بازنشسته عزیزالله محمدی رییس پیشین سازمان لیگ برتر فوتبال ایران و عضو سابق هیات رییسه فدراسیون فوتبال در برنامه تلویزیونی «خط قرمز» شبکه دوم سیما در شامگاه جمعه 5 اردیبهشت بر زبان آورد. برنامه ای خوب و صریح با اجرای قابل قبول و اطلاعات شنیدنی مجری جوانی که دیر یا زود حتی می تواند گوی سبقت را از عادل فردوسی پور نیز برباید.
این گفتار البته ورزشی نیست. غرض این است که نوع نگاه رییس جمهور سابق به اموال عمومی و بودجه های ملی را به وضوح نشان می داد. مردی که با شعار صرفه جویی، کاندیدای ریاست جمهوری شده بود و در تبلیغات از مردم می خواست تراکت های سیاه و سفید او را دور نیندازند چون پول تبلیغات ندارند و گفته می شد قابلمه غذای خود را از خانه به دفتر کار می برد یک سال پس از ریاست جمهوری این گونه دست و دل بازی می کرده است.
مشکل اصلی بر سر این نگاه بود که پول داریم و خرج می کنیم و منابع نامحدود است. این نوع برداشت به تفکر غالب بر دولت قبل و شخص رییس جمهور وقت بدل شد. در هر جایی دست می کردند و پول می دادند. حالا که بحث یارانه ها مطرح است خوب است مردم بدانند گاهی از حساب بانک های خصوصی برمی داشتند و یارانه نقدی می پرداختند. ادعای «میل» نمی کنیم و چه بسا بعضا ریالی هم برای خود برنداشته باشند اما آیا اینها نشانه های کوچکی از «حیف» نیست؟
سازمان میراث فرهنگی آیا نمی توانست این یک میلیارد تومان را به بچه هایی بدهد که ایران و میراث فرهنگی ایران را عاشقانه دوست می دارند و بی هیچ انتظاری اخبار حوزه میراث فرهنگی را رصد می کنند و جامعه را در قبال تخریب ها آگاه می سازند؟ همان موقع که این بچه ها وقت خود را صرف مقابله با احداث سد سیوند می کردند تا آسیبی به آرامگاه کورش و پاسارگاد نرسد و از جیب هزینه می کردند سازمان متولی میراث فرهنگی یک میلیارد و 14 میلیون تومان به 300 نفر داده بود تا مسابقات ایران با سه تیم دیگر در جام جهانی را از نزدیک تماشا کنند و بعضی هم در لابی هتل بلیت های اهدای را می فروختند!
یکی نبوده در آن زمان سوال کند این پول بی زبان که با نوع محاسبات میهمان برنامه، ارزشی معادل سه برابر امروز داشته مشمول نظارت نبوده است؟ کسی نباید می پرسیده میراث فرهنگی را با ورزش چه کار؟ نمایندگانی که امروز این قدر حساس شده اند در آن زمان چه می کردند؟ از معاون رییس جمهور که نمی توانستند سوال کنند سوال از خود رییس جمهور هم مستلزم طی تشریفات مختلف بوده است.
ممکن است با اعداد و ارقام رایج شده سال های اخیر یک میلیارد تومان کمک یک دستگاه نامرتبط به 300 نفر که جام جهانی را از نزدیک تماشا کنند کم اهمیت جلوه کند اما اگر نسبت به همان ریخت و پاش حساسیت نشان داده می شد با معضلات امروز رو به رو نبودیم. یکی 70 میلیارد بدهی بر جای گذاشته به جای این که از او توضیح بخواهند کل باشگاه را دارند بی احتساب بدهی ها واگذار می کنند. جالب است که وزیر ورزش کنونی در پاسخ به این سوال که آیا برای تماشای بازی های جام جهانی فوتبال به برزیل می رود گفته است که چون این رفتن ، دردی از ورزش ایران دوا نمی کند ، نخواهد رفت.
مولانا می گوید: «ماهی از سر گنده گردد نی ز دم». بیشترفسادها از راس یک سامانه شروع می شود و به اجزای پایین تر تسری می یابد. حال که آقای عزیزالله محمدی ازعلاقه خود به کاندیداتوری ریاست فدراسیون فوتبال سخن گفته اگردر راستای شفاف سازی اسامی نفرات حاضردر این فهرست نیز منتشرشود خالی از لطف نیست.
هر چند انتقاداتی به نوع مواجهه وزارت ورزش با هزینه کرد باشگاه ها وجود دارد اما حساسیت بر سر اموال عمومی و تغییر نگاه قابل توجه است. باید باور کنیم «پول، علف خرس نیست.»
سایت عصر ایران
www.asriran.com
یکشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1393 ساعت 10:45 ق.ظ