سرتیتر آخرین خبرها

سرتیتر آخرین خبرها

تیتر سایت های خبری . بیوگرافی . سخنان اشخاص بزرگ خودباوری . آخرین اخبار هفتکل . عکس های جدید از تکواندو کاران . فیلم ویکی پدیا . بهترین فلاسفه ایرانی . ساکن تربت حیدریه . شرکت سیمان . مطالب آموزنده . اخبار حوادث و اتفاقات . اخبار جشنواره. 10,708,440
سرتیتر آخرین خبرها

سرتیتر آخرین خبرها

تیتر سایت های خبری . بیوگرافی . سخنان اشخاص بزرگ خودباوری . آخرین اخبار هفتکل . عکس های جدید از تکواندو کاران . فیلم ویکی پدیا . بهترین فلاسفه ایرانی . ساکن تربت حیدریه . شرکت سیمان . مطالب آموزنده . اخبار حوادث و اتفاقات . اخبار جشنواره. 10,708,440

برانگیختگان ( بخش دوم : زیبای های زندگی)

برانگیختگان- مروری بر اندیشه های همانند : فردریش نیچه ، اُرد بزرگ و جبران خلیل جبران

برانگیختگان

مروری بر اندیشه های همانند : فردریش نیچه ، اُرد بزرگ و جبران خلیل جبران

 

بخش نخست :
پیکره های بسیار با روانی یگانه


بخش دوم :
زیبای های زندگی



بخش دوم :
زیبای های زندگی


نگاه آنها به زندگی و روان آدمی ملموس و قابل فهم است  همانند این جمله ارد بزرگ که :" آهنگ دلپذیر ، ریتم و آوای زندگی است. "
و فردریش نیچه نگاه خود را کمی رسمی تر بیان می کند : " زندگی بدون موسیقی اشتباه است."
و جبران خلیل جبران با سخنی آهنگین  ما را به ژرفای یک پندار شیرین می کشاند :" آن هنگام که تاب زیستن در خلوت دل از کف دهید ، زندگانی در لبهایتان جاری شود . و صدا ، موسیقی دلنوازی ست که بدان ، اوقات گذرانید و دل ، خوش دارید  ."
او برای صدا ارزشی ویژه قائل است و آن را موسیقی زندگانی می نامد این موسیقی می تواند بشر را از خلوت تنهایی خویش که گاهی بسیار سنگین هم می نماید نجات بخشد
صدا در سخن ارد بزرگ نیز جایگاهی ویژه دارد : " نوا زنده است یا مرده؟ رنگ ها بخشی از پیکره زنده اند یا مرده ؟ ! آذین بند ، پرده و پیرهن... آنها چگونه؟ !!!
اگر کسی در این پرسش ها بنگرد خواهد دید همه آنها دارای روان و نیرو هستند . یک نوای زیبا می تواند شما را از خود بی خود کند ، رنگی ویژه می تواند شما را آرامش و یا  به خشم آورد و  پدیده های  بی جانی ، همچون نامه ، پرده و پیرهن  ...  به هزار زبان با شما گفتگو می کنند ، همه آنها در حال ستایش دمادم زندگی اند ..."

چه کلمات بسیار زیبایی " ستایش دمادم زندگی اند " ...

نیچه هم برای زندگی ارزش قائل است او می گوید : " زندگی، زمین و هستی، درد و رنج و بلا نیست " . و در جای دیگر می گوید : "جرم این است که ندانیم زندگی خیلی ساده تر از اینهاست که ما فکر می کنیم . "

جبران خلیل جبران هم از  زیبای زندگی سخن می گوید : "باید رنج ها پوست شما را بشکافند پیش از آنکه معنای حیات را دریابید ، چرا که اگر می توانستید شگفتی های روزانه زندگی خود را سراسیمه و در عین حال به درستی و با تامل بشناسید ، چنین نمی پنداشتید که شگفتی های رنجها کمتر از عجایب شادیهایتان است . "

و باز می گوید :"چقدر فرومایه ام من ، هنگامی که زندگی به من طلا می دهد ، و من به تو نقره می دهم ، و با این وجود خود را سخاوتمند می انگارم ." آری زندگی محل درد و رنج و بلا نیست زندگی زیباست به این تفسیر زیبا از جبران توجه کنید : " هنگامی که سیبی را با دندانهای خود له می کنی در قلب خویش به آن بگو :دانه ها و ذرات تو در کالبد من به زندگی ادامه خواهند داد. شکوفه هایی که باید از دانه هایی تو سر زند ، فردا در قلب من شکوفا می شود .عطر دل انگیز تو ، توام با نفسهای گرم من به عالم بالا صعود خواهد کرد ، و من و تو در تمام فصلها شاد و خرم خواهیم بود. "

ارد بزرگ در مقابل صوفی منشانی که زندگی را عرصه هیچ می پندارند دفاع می کند و می گوید :" پذیرفتن این سخن برایم دشوار است که: پیکر بزرگترین زندان روان بشر است . باید گفت پیکر بهترین دوست و همدم زندگی این جهانی روان است و همیشه بدون کوچکترین ایستادگی بدنبال خواسته های روان می دود . این که انگاشته شود با رفتن روان از جسم ،  می توان زودتر به دیدار دلدار شتافت ، اشتباه است چون هم او چنین سرنوشتی را برای ما آفریده است کسی که دلدار می خواهد باید به خواست او تن دهد . "
و به نا امیدان امید می بخشد :" تاریکی در زندگی ماندگار و ابدی نیست ، برسان روشنایی ." و اندرز می دهد که پیرایه را از تن باید شست بدین گونه :" ساده باش ، آهوی دشت زندگی ، خیلی زود با نیرنگ می میرد . "

نگاه او به زندگی همچون نگاه یک کودک به اطرافش پاک و روحانی است هوای تازه را به همراه دارد هوای که در این جمله جبران خلیل جبران نیز دیده می شود : " زندگی روزانه شما پرستشگاه شما و دین شماست . آنگاه که به درون آن پای می نهید، همه هستی خویش را همراه داشته باشید . "

جبران ، ارد و نیچه به یک اصل مهم معتقدند و آن زیبای و ارزش زندگی است هر سه آنها  " خود ساخته " و سختی دیده اند اما این مهم هیچگاه نتوانست آنها را بدامان تفکراتی بیفکند که سعی در تیره و تار جلوه دادن زندگی این جهانی آدمی را دارند آنها پدیده زندگی را هدیه می دانند نه برزخگاه انسان ...
آری این دیدگاه با سرشت پاک همه ما سازگار است گاهی تنهایی یک سلول هم می تواند زیبایی های خاص خود را داشته باشد . مهم ! نگاه ما به مهر آسمانی و کیهانی است مهم آن است که ما خود را کجا می بینیم.
هر جا که باشد باز هم شیرین و دارای ارزش  است ...
آنها معتقدند تاریکی و زشتی در این دنیا نیست آنچه هست بازی مهره های کیهان در اطراف ماست ، این بازی در عین حالی که  همانند نیز نیست اما در کل طبق یک ساختار همگیر انجام می پذیرد و آنهایی که زندگی را به کل رد می کنند در گمراهی اند  به گفته جبران :" چه حقیر است و کوچک ، زندگی آنکه دستانش را میان دیده و دنیا قرار داده و هیچ نمی بیند جز خطوط باریک دستانش. در خانه نادانی ، آینه ای نیست که روح خود را در آن به تماشا بنشیند ."

 

برانگیختگان ( بخش نخست : پیکره های بسیار با روانی یگانه )

برانگیختگان- مروری بر اندیشه های همانند : فردریش نیچه ، اُرد بزرگ و جبران خلیل جبران

برانگیختگان

مروری بر اندیشه های همانند : فردریش نیچه ، اُرد بزرگ و جبران خلیل جبران


بخش نخست :
پیکره های بسیار با روانی یگانه

 



بخش نخست :
پیکره های بسیار با روانی یگانه
 
 
اهل اندیشه در طی تاریخ بشکل های گسسته می آیند و می روند اما با نگاهی دقیق تر می توان خط و مسیری مشترک در میان آنها یافت .
اهل اندیشه همانند پادشاهان باستانی قدرت را از پدر کسب نمی کنند بلکه در درون آنها قدرتی است که می توانند به آهستگی قد بکشند و رشد کنند و با میوه خویش بشر را نای دوباره بخشند .
درونشان دارای  فرآیندی شگرف است آنها نگاهی عقاب گونه دارند نگاهشان فرسنگها دورتر از یک نسل را می بیند و برای تکامل دودمان خویش برنامه ریزی می کند بطور مثال وقتی نیای ایرانیان " فردوسی " با  شاهنامه  وظیفه تاریخی خویش را به انجام می رساند مسلما در درون خود پی به رازی بزرگ برده است او مرامنامه یک ملت و هویت جامعه پس از خویش را نگاشته است شاهنامه دارای روان و توانی جادویی است ، چرا جادویی ؟ چون برای ما شناخت تمام شاکله آن غیر قابل درک است این کتاب روان انسانهای مرده ای را که خراج به خلیفه بغداد می پرداختند را زنده می کند 30 سال پس از مرگ او ملک شاه سلجوقی دستور می دهد تاریخ خورشیدی (شمسی) را بر اساس تاریخ بهی که پیشتر در شاهنامه نیز آمده بنگارند  روز اول نوروز جمشیدی را ابتدای هر سال قرار می دهد ...

 همه اینها بازتاب حضور شاهنامه است سالها می گذرد و زمانی که همه فکر می کنند ایران مرده است مردی از درون خرابه های کاخی فرو ریخته بیرون می آید
بله نادر شاه افشار او خود می گوید : کیست که نداند مردان بزرگ از درون کاخهای فرو ریخته به قصد کین خواهی بیرون می آیند کین از خراب کننده  و ندای از درونم می گفت برخیز ایران تو را فراخوانده است و برخواستم  .
و باز می گوید : " وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادی اشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند ، پس با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند ، و آنان خواهند آموخت آزادی اشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند ."
و در نهایت ما را به سر منزل آغازین هدایت می کند با این سخن که : " شاهنامه فردوسی خردمند ، راهنمای من در طول زندگی بوده است ."
بله یکی از بازتابهای  کتاب مردی که در تنگ دستی و مصیبت کاری بزرگ را به انجام رسانید ، پادشاهی می شود که ایران را پس از بیست سال حکومت بیگانه نجات می بخشد او کشور تکه تکه شده را باز می ستاند و دوباره روح ایرانیان را زنده می کند   .او می گوید : " باید راهی جست در تاریکی شبهای عصیان زده سرزمینم  همیشه به دنبال نوری بودم ، نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان ، چه بلای دهشتناکی است که ببینی همه جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفته و دستانت بسته است نمی توانی کاری کنی اما همه وجودت برای رهایی در تکاپوست تو می توانی این تنها نیروی است که از اعماق وجودت فریاد می زند تو می توانی جراحت ها را التیام بخشی و اینگونه بود  که پا بر رکاب اسب نهادم به امید سرفرازی ملتی بزرگ ."  و آرمانش را ایگونه ترسیم می کند : "کمربند سلطنت ، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است ."

این کرامت و منش زاییده سخنان حکیمی است که 700 سال پیش از او می زیسته فردوسی به فرمانروایان می گوید : "فرمانرویانی که گوش به فرمان مردم دارند در زندگی جز رامش و آوای نوش نخواهند شنید ."

فردوسی هیچگاه از حقوق  مردم بخاطر خوش آمد پادشاهان نگذشت .

پیشتر در جایی گفته بودم که سخن فردوسی هزار سال است که در قله ادبیات بشری (به اعتراف بزرگان جهان ) قرار دارد و این جایگاه همیشه تاریخ از آن او خواهد ماند ...

با دقت در اندیشه نهفته در شاهنامه بخصوص مرام کیانیان در می یابیم که  پادشاهان و پهلوانان حداقل تا میانه شاهنامه و قبل از سلطنت گشتاسب ( که نقدهای بسیاری بر او وارد است و شاید او را بتوان اولین فرمانروای بدون فر ایران دانست  که پس از او دیگر هیچ گاه در شاهنامه شما رنگی از بزرگی و استواری پیشین ایرانیان نمی بینید .شاید زمانی سلطنت او  که می تواند بسیار آگاه کننده هم باشد را مورد ارزیابی و نقد قرار دادم ) همواره با یک تن روبرویم رفتار فرزندان نکته به نکته همانند نیاکانشان است گوی روحی قدرتمند همواره از جسمی به جسم دیگر می پرد .

پادشاهان هخامنشی ، اشکانی و ساسانی همانند هم هستند  فرمانروایی همچون نادرشاه نیز از گردونه آنها خارج نیست ...

بقول فردریش نیچه  : "سرنوشت من این است که پس از مرگ دوباره به دنیا بیایم ."

ارد (اورود) بزرگ نیز چنین عقیده ای دارد او می گوید :"آن که از آینده سخن می گوید آن که از آینده سخن می گوید و آن را می سازد بارها و بارها می زید و تا یاد و سخنش در میان ماست او زاده می شود و باز هم ."

در همین ارتباط جبران خلیل جبران می گوید : "آه این زندگی است که زندگی را می طلبد ، به توان و امید ، به اشتیاق و شور ، اما به قالب اندامهایی در آمده است که دلواپس مرگند و نگران گور . در اینجا هیچ گوری نباشد ، هیچ گوری ."

ارد بزرگ این نگاه را فرا تر می برد  او می گوید :  " روان مردگان و زندگان در یک گردونه در حال چرخش اند ."

یک نکته مهم در تمام این رهنمودها جاریست و آن حرکت مداوم روح آدمیان است.آنها معتقدند انرژی های اطراف ما در واقع قدرتی است از بنیادی بزرگتر.
فردریش نیچه می گوید :"جهان هیولای انرژیست که آغاز و پایان ندارد وتنها خود را دگرگون می سازد."
جبران خلیل جبران شاعرانه تر همین موضوع را بیان می کند : "در هر کاری که انجام می دهی ، روح خود را در آن سهیم گردان و اطمینان داشته باش که تمام ارواح پاکی که از این خاکدان رو به اقلیم بالا رخت بر بسته اند ، از عالم بالا فرود آمده و اطراف تو حلقه زده اند و به دقت در اعمال تو می نگرند ." البته او دخالت ارواح را به وضوح بیان ننموده اما وقتی در انتهای کتاب پیامبر خود می گوید "کوته زمانی دیگر و لختی فراغت به گذرگاه باد ، و آنگاه زنی ، دیگر بار ، مرا آبستن شود ." جبران در واقع می گوید آدمیان تکرار می شوند بدون آنکه بدانند و این نکته مورد تایید نیچه و ارد بزرگ نیز هست

اُرد بزرگ نمایه بسیار زیبایی از این دیدگاه دارد :" اگر بپذیریم همه ما آنگونه که می بینیم و در می یابیم ، می گویم و روشنگری می کنیم باید بن زندگی را دایره ای بزرگ بدانیم که همه چیز را نیز  دایره ترسیم کرده است برسان : چرخش روزها ، شکل کلی و نوع حرکت اختران و سیارها ، چرخش آب بر روی زمین ، زایش و مرگ ، نیکی و بدی ، گردش خون در بدن ، جنبش اتم و  ...
"

شاید برای درک بهتر این سخنان بد نباشد جملات فردریش نیچه را نیز بخوانیم که : " زمان لا یتناهی است و هر چه وجود دارد، در یک گردش ادواری تکرار می شود و این عمل تا انتهای نا معلومی ادامه خواهد داشت. "

سخن جبران خلیل جبران آخرین در را هم می گشاید : " اگر به دیدار روح مرگ مشتاقید ، هم به جسم زندگی روی نمایید و دروازه های دل بدو برگشایید .که زندگانی و مرگ ، یگانه اند ، همچنانکه رودخانه و دریا ."

آری ، هر سه این بزرگان به یک اصل معتقدند و آن گردش ادواری روان بشری است آنها انسان را رو به تکامل در درون مداری مشخص می بینند این دایره هر روز مداری بزرگتر را در بر می گیرد و حجم عقلانی آدمی را فربه تر می نماید.


شاید با خواندن جملات بالا برای شما هم دیدگاه های نزدیک نیچه ، ارد و جبران تعجب آور باشد آنها سه یار دبستانی نبوده اند هر یک کمال و رشد خویش را در زمانی سپری کرده اند که خبری از دو همفکر دیگرشان نبوده است . یکی در آلمان ، یکی در ایران و  دیگری آوره ای بین لبنان و آمریکا ! .

پیشتر ساعتها به این موضوع فکر کرده بودم سخنان آنها را بالا و پایین کرده بودم یک " نا " بر می خواست چنین گفت زرتشت (نیچه)، پیامبر (جبران ) و برآیند (ارد) که حامل بیشترین افکار این سه بزرگ است در یک گردونه قابل پژوهش است .