سرتیتر آخرین خبرها

سرتیتر آخرین خبرها

تیتر سایت های خبری . بیوگرافی . سخنان اشخاص بزرگ خودباوری . آخرین اخبار هفتکل . عکس های جدید از تکواندو کاران . فیلم ویکی پدیا . بهترین فلاسفه ایرانی . ساکن تربت حیدریه . شرکت سیمان . مطالب آموزنده . اخبار حوادث و اتفاقات . اخبار جشنواره. 10,708,440
سرتیتر آخرین خبرها

سرتیتر آخرین خبرها

تیتر سایت های خبری . بیوگرافی . سخنان اشخاص بزرگ خودباوری . آخرین اخبار هفتکل . عکس های جدید از تکواندو کاران . فیلم ویکی پدیا . بهترین فلاسفه ایرانی . ساکن تربت حیدریه . شرکت سیمان . مطالب آموزنده . اخبار حوادث و اتفاقات . اخبار جشنواره. 10,708,440

با دلواپسان مدارا می کنیم

عصر ایران – دلواپسان توافق ژنو گرد هم آمدند و شعار دادند و دولت را متهم به سازشکاری با قدرت های جهانی بر سر حقوق هسته ای کشور کردند و نگرانی خود را از آنچه که در جریان مذاکرات جاری بین تیم مذاکرات هسته ای با اعضای گروه 1+5 می گذرد، اعلام کردند. در قاموس این دلواپسان ، هر گونه تبادل امتیاز برای کاهش یا رفع کلی تحریم ها نوعی سازش و خیانت به کشور محسوب می شود. البته بر بسیاری از مردم عقبه این گروه ها و این نوع نگاه پوشیده نیست و همه می دانند گروهی که امروز عَلَم دلواپسی را بلند کرده اند و در ظاهر در جرگه اقلیت و یا اپوزیسیون دولت مستقر به شمار می روند، هم اکنون نیز در بسیاری از حوزه های سیاست داخلی کشور نفوذ و قدرت دارند و می توانند به مدد دارا بودن محافل قدرت و نفوذ در برخی نهادها حاشیه امن داشته و حتی دولت را به سخت ترین شکل ها به چالش بکشند و فشار وارد آورند. مردم می دانند که عده ای از افراد و گروه های ذی نفوذی که امروز صدای فریاد خود را برای توافق احتمالی هسته ای با گروه 1+5 بلند کرده اند، دلشان تنها برای حقوق هسته ای کشور و ملت نمی سوزد و نگران منافعی هستند که ممکن است پس از توافق احتمالی هسته ای از دست بدهند و همه با پوست و گوشت و استخوان تجربه هشت سال گذشته را از سر گذرانده اند، هشت سالی که همین آقایان و خانم هایی که امروز زیر علم دلواپسی جمع شده اند به پشتوانه دولت مورد حمایت شان هر چه خواستند گفتند و انجام دادند و کسی آنها را بابت اقدامات اشتباه شان در سیاست های داخلی و خارجی مورد بازخواست قرار نداد و کسانی نیز که چنین کردند بعضا تاوان های سختی پس دادند. ولی همه این حقایق سبب نمی شود که از حقوق مدنی و سیاسی این گروه که وزن آن در انتخابات اخیر مشخص شد (اندکی بیش از 4 میلیون رای) دفاع نشود، به امید اینکه این گروه نیز چنین کند و اگر فردا روزی در موضع قدرت قرار گرفت ، با مخالفان خود ولو اندک ترین شمار باشند با مدارا و مدیریت رفتار کند. اگر چنین فرهنگی نهادینه شود ، می توان کشور و ملت را با اتحاد و همدلی به ساحل نجات رساند وگرنه همواره در دور باطل آزمودن های راه های آزموده شده خواهیم ماند و برای رسیدن به ساحل ثبات و دموکراسی در جا خواهیم زد. تنها بهانه برای قلمی کردن و نگارش این وجیزه این بود که در چند روز گذشته برخی حامیان دولت یازدهم در شبکه های اجتماعی بعضا در قبال دلواپسان توافق هسته ای مواضعی داشتند که به گمان راقم این سطور از دایره مدارا و تدبیر به دور بود. هر چند که نقد بر نقد هم حق همگانی است و انتقاداتی که از دلواپسان شد نیز ، بخشی از بازی است. آنهایی که دغدغه دموکراسی و استقرار صلح و ثبات دارند باید بیش از دیگران به فرهنگ دموکراتیک بها دهند و یکی از مهم ترین جلوه های دموکراسی برگزاری تجمعات و بیان نظرات مخالفان بدون تحمل و پرداخت هزینه است. دموکراسی تنها صندوق رای نیست و البته صندوق رای و حاکم شدن نظراکثریت جزئی اصلی از آن است، اما در کنار آن برخورداری اقلیت از حقوق مدنی و سیاسی و حق انتقاد و فعالیت سیاسی و مدنی و تشکیلاتی اقلیت نیز جزئی مهم از دموکراسی به حساب می آید، هر چند در کشور ما گروهی که امروز زیر علم دلواپسی گرد آمده اند، نه به طور دقیق و اصولی به بخش نخست دموکراسی (صندوق رای) ملتزم اند و نه به بخش دوم آن که به رسمیت شناختن حقوق اقلیت است، پای بند ؛ اما این دلیل نمی شود که رفتاری مشابه خود آنها صورت گیرد، باید این گروه ها در چرخه فعالیت های مدنی و سیاسی صیقل بخورند و آرام آرام یاد بگیرند که دنیا دو روز است ، "روزی با ما و روزی بر ما" ، اگر دنیا بر وفق مراد بود غره نشوند و اگر روزی دنیا بر آنها سخت گرفت ناامید نشوند و حرف خود را بزنند و نهایتاً به رأی اکثریت تمکین کنند بی آن که دیکتاتوری اکثریت شکل بگیرد. ************************************************************

عصرایران - در سال های اخیر بحث دروغ به عنوان یکی از دغدغه های اندیشمندان و اغلب مردم ایران مطرح است و این که چرا بسیاری از ایرانیان عادت کرده اند به راحتی دروغ بگویند ،بی آن که دچار عذاب وجدان شوند؟! این در حالی است که راستگویی به عنوان یک ارزش اخلاقی هم در باورهای دینی مورد تأکید است و هم در آموزه های ملی و تاریخی. "‌دروغگو دشمن خداست"‌ضرب المثل آشنای دوران کودکی همه ماست ولی بعدها که بزرگ می شویم ،‌ خیلی هایمان تبدیل به همان دشمن خدا می شویم! علت چیست؟ شاید گفته شود که اگر دروغ نگوییم ،‌ کارمان راه نمی افتد. این هم دلیلی است!‌ اما خود این وضعیت هم معلول است و ما به دنبال علت ها می گردیم. فکر می کنم ،‌ با ارائه چند تصویر می توانیم به نمایی کلی از علت این پدیده ویرانگر برسیم. 1 - وقتی وضعیت اقتصادی کشور بحرانی می شود ،‌ افراد مجبورند بیش از حد استاندارد کار کنند. پدر به فرزندش قول می دهد که عصر یا آخر هفته او را به شهربازی خواهد برد. اما عملاً‌ مجبور می شود در ساعاتی که باید برای خانواده اش اختصاص دهد،‌ کار کند و کار کند و کار کند. فرزند منتظر پدر می ماند و چشم به در ، خوابش می برد و در تمام مدتی که با شوق،‌ انتظار پدر و شهربازی را می کشد،‌ ناخودآگاه پدر را دروغگویی می پندارد که خلف وعده کرده است. می دانیم که پدر و مادر ،‌ قهرمانان دوران کودکی همه انسان ها هستند. وقتی تصویر قهرمان،‌ با دروغ عجین شود،‌ کودک نیز به خود اجازه می دهد دروغ بگوید. اگر اوضاع عمومی اقتصاد مساعد بود ،‌پدر می توانست به وعده اش عمل کند اما او کارمی کند و فرزندش فکر می کند که او دروغ می گوید. این یک مثال ساده است از شرایطی که پدر ،‌واقعاً‌ در صدد دروغگویی نیست و خودش هم قربانی است. حال تصور کنید وضعیتی که را پدر یا مادر تعمدا‌ً دروغ بگویند. 2 - یک بار رئیس جمهور سابق ایران نزد آیت الله جوادی آملی رفت و ماجرای هاله نوری که در سازمان ملل او را در بر گرفته بود را با او در میان گذاشت. آیت الله ،‌ بسیار مؤدب و متین ،‌ماجرای مرد عربی را تعریف کرد که برای فریب اسبش ،‌دامنش را به گونه ای گرفته بود که گویا داخلش علوفه ریخته است و حال آن که علوفه ای در کار نبود و اسب به هوای غذا ،‌دنبال مرد می رفت. وقتی پیامبر این وضعیت را دید ،‌به او فرمود که حتی به حیوان هم نباید دروغ گفت. چند روز از این ملاقات گذشت و فیلم آن در اینترنت منتشر شد. از آن تاریخ تا مدت ها بعد ،‌رئیس جمهور وقت ،‌ به کرات آنچه را مردم به چشم دیده بودند را انکار کرد و گفت که چنان حرف هایی را نزده است. حتی سخنگوی وقت دولت نیز فیلم را مونتاژ شده خواند و تهدید کرد که علیه کسانی که آن را منتشر کرده بودند ،‌ شکایت خواهد شد! بعدها ،دفتر آیت الله جوادی آملی ،‌اصالت آن فیلم را تأیید کرد. این تنها یکی از نمونه هایی بود که مردم از مسوولان شان دروغ شنیدند. حال بماند کرور کرور وعده هایی که می آیند و می روند و هیچگاه عملی نمی شوند تا قبح دروغ بشکند. وقتی مردم می بینند که که برخی از مسؤولان شان به راحتی دروغ می گویند و بر دروغ شان اصرار هم می کنند،‌ ناخودآگاه دروغ های خودشان را هم موجّه می انگارند. حدود دو سال قبل ،‌ یکی از افسران راهنمایی و رانندگی تعریف می کرد که وقتی به یک راننده گفته چرا از چراغ قرمز عبور کردی؟‌ پاسخ شنیده :‌"‌وقتی رئیس جمهور کشورم همه قوانین را زیر پا می گذارد،‌چه می شود که من هم یک چراغ قرمز را نادیده بگیرم؟" روایت "‌الناس علی دین ملوکهم"‌ بسیار حکیمانه است. مردم، هم در قانونمداری و هم در راستگویی و دروغگویی ،‌آگاهانه یا ناخودآگاه ،‌تابعی از مسوولان شان می شوند. چرا دروغ در جامعه رواج یافته است؟! 3 - برخی مقررات جاری کشور رسماً مردم را به دروغگویی وادار می کنند. بانک ها و موسسات اعتباری،‌ برای دادن وام،‌ شرایطی دارند از جمله این که باید مبلغی را سپرده گذاری کنید. این کار را می کنید و موعد وام تان فرا می رسد. شما وام را برای کاری مثل تسویه یک بدهی یا برای رهن کردن یک آپارتمان می خواهید اما رئیس بانک می گوید در فرم درخواست باید بنویسید‌"جهت خرید خودرو". شما می نویسید در حالی که می دانید دروغ است ،‌رئیس بانک و کارمندی هم که کارهای بانکی وام را انجام می دهد هم می دانند که دروغ است. بازرس بانک هم می داند که خرید خودرویی در کار نیست. هیات مدیره و مدیرعامل بانک هم می دانند که آنچه در فرم نوشته می شود ،‌دروغ است. بانک وامی می دهد و سودی می ستاند و وام گیرنده هم وام را به زخم زندگی اش می زند ولی در این وسط ،‌یک دروغ بیهوده هم ثبت و ضبط می شود. واقعاً‌چه نیازی به این دروغگویی رسمی وجود دارد؟! 4 - "شما در نماز جماعت محله تان شرکت می کنید؟"؛‌ این سؤالی است که در بسیاری از مصاحبه های استخدامی در نهادهای دولتی پرسیده می شود. بسیاری هم پاسخ مثبت می دهند و حال آن که این گونه نیست. برای این که در مصاحبه هم کم نیاورند،‌ قبل از آن اطلاعاتی مانند این که "امام جماعت کیست؟" را به دست می آورند! زیرا اگر در مصاحبه صادقانه بگویند "نه ،‌شرکت نمی کنم"‌،‌ امتیاز منفی دارند. بنابراین ترجیح می دهند دروغ بگویند تا امتیازشان افزون شود. واقعاً‌ چه نیازی به این سوالات و نظایر آنها در فرم های استخدامی و مصاحبه ها و ... وجود دارد و چرا مردم را در موقعیتی قرار می دهند که برای کسب امتیاز ،‌دروغ بگویند و در اسناد اداری ، ثبتش کنند؟ فراموش نمی کنم که سال ها قبل،‌مردم تعداد درهای مسجد جامع شهرشان را حفظ کرده بودند زیرا در چند مصاحبه استخدامی،‌ مصاحبه کننده برای این که مچ مصاحبه شونده ای که مدعی شرکت در نماز جمعه بود را بگیرد،‌از او پرسیده بود:‌ شما که به نمازجمعه می روی،‌ مسجد یا مصلی چند در دارد؟! این قبیل کارها ،‌ دروغ گفتن را ابتدا به یک امر اضطراری و سپس به یک عادت تبدیل می کند. این که افراد ناگزیر شوند خود را غیر از آنچه هستند معرفی کنند،‌ نهادینه سازی دروغ در درون افراد است. آنچه ذکر شد ،‌تنها "بخشی از دلایل پرشماری" است که باعث شده دروغ در جامعه ما گسترش یابد و اعتماد عمومی در همه سطوح ،‌به نازل ترین حد خود برسد. البته ناگفته نماند که هنوز راستگویی هم زنده است ولی دروغ ،‌حتی اندکش هم مهلک است. دروغ ،‌کلید صندوق زشتی های دیگر است و اگر در جامعه ای شیوع پیدا کند ،‌ پشت سرش،‌ ریاکاری ،‌ خیانت در امانت ،‌دزدی و اختلاس،‌بی عفتی،‌ لاابالی گری و ...هم می آید. بر همه ماست که ابتدا،‌ خود را ملزم به راستگویی کنیم و سپس بدان حد که از دست مان بر می آید،‌ صداقت را ترویج دهیم چه آن که در غیر این صورت ،‌ خودمان هم در منجلاب جامعه ای که به دروغ و عوارض بعدی گرفتار شده ،‌ غرق خواهیم شد.

جعفر محمدی : جامعه نیازمند درمان است


آستانه تحمل مردم پایین آمده است
جامعه عصبی!
جعفر محمدی
عصرایران - آمار مراجعات به پزشکی قانونی نشان می دهد که از ابتدای سال گذشته تا پایان دی ماه ، قریب به 90 هزار نفر به دلیل نزاع به مراکز پزشکی قانونی استان تهران مراجعه کرده‌اند. (ایسنا)

درباره این آمار به سه نکته دقت کنید:
اول این که عدد 90 هزار ، مربوط به 10 ماه است و احتمالاً در 2 ماه پایانی سال ، از رقم 100 هزار نیز گذشته است.
ثانیاً این آمار تنها مختص استان تهران است که حدود 17 درصد از جمعیت کل کشور را در خود جای داده است و لذا آمار کل کشور، قطعاً رقم بالاتری است.
ثالثاً این 90 هزار نفر، به خاطر دعوای منجر به جرح به پزشکی قانونی مراجعه کرده اند و مراجعات دیگر به این نهاد، در این رقم محاسبه نشده است.

آمار تأمل برانگیزی است: هر روز به طور متوسط 295 نفر در استان تهران ، چنان با یکدیگر دعوا می کنند و همدیگر را مورد ضرب و شتم قرار می دهند که کارشان به پزشکی قانونی می کشد: به طور متوسط ، هر 5 دقیقه یک نفر!
به عبارت دیگر، تقریباً در همه زمان ها در شبانه روز، یک دعوای سنگین در تهران در جریان است. اگر آمار سایر شهرها هم منتشر شود ، احتمالاً تفاوت چندانی با تهران وجود نخواهد داشت.
تازه این 90 هزار ، کسانی هستند که با یکدیگر گلاویز شده و سپس به پزشکی قانونی رفته اند؛ بسیاری از افراد، بعد از نزاع ، پیگیری و مراجعه نمی کنند و آمارشان ثبت نمی شود.دعوای خیابانی

این 90 هزار ، اگر برای پزشکی قانونی و سپس مراجع قضایی ، آمار پرونده های ارجاعی است ، باید برای مردم ، مسوولان و به خصوص جامعه شناسان ، یک هشدار باشد. این که این همه شهروند ، به طور روزانه در این حجم گسترده با یکدیگر چنان نزاع کنند که مجروح شوند و کارشان به پزشکی قانونی بکشد، نشانه ای از یک جامعه عصبی است که بخش زیادی از مردمانش، دچار تنش های روانی اند به ویژه آن که به یاد بیاوریم اغلب دعواهایی که در سطح جامعه شکل می گیرد و به ضرب و شتم و گاه حتی به قتل می انجامد، بر اثر اتفاقات بسیار عادی رخ می دهند.

دوستی تعریف می کرد: در یکی از کشورهای اروپایی ، شاهد تصادف بسیار شدیدی بین دو خودرو بودم که خسارت زیادی بر هر دو خودرو وارد شد. با خودم فکر کردم که الان راننده ها پیاده می شوند و هر کدام با مقصر خواندن دیگری ، ابتدا جر و بحث و سپس با یکدیگر گلاویز می شوند.
اما تنها کاری که کردند این بود: از خودروهایشان پیاده شدند، با یکدیگر دست دادند و به مبادله مدارک شان پرداختند و سپس به پلیس خبر دادند؛ همین!

اما همه ما بارها شاهد بوده ایم که بر سر یک تصادف بسیار ساده - حتی در حد خوردن آینه دو خودرو به هم - چه دعواهای بزرگی رخ داده است. یا در همین پرونده قتل پسر فوتبالیست مازندرانی ، علت دعوای منجر به قتل این بوده که مقتول ، در حین عبور از بازار ، به قاتل تنه زده بود.

این دعواها - آن هم اغلب بر سر هیچ و پوچ - نشان می دهد که آستانه صبر و تحمل مردم بسیار پایین آمده است. به عبارت دیگر ، مشکلات زندگی چنان بر آنان فشار می آورد که همیشه آماده انفجار هستند و این انفجار روحی ، می تواند در قالب همین دعواهای روزمره خود را نشان دهد.
در حالی که اگر شرایط عمومی جامعه اجازه دهد که حال مردم خوب باشد، بسیاری از این تنش ها اساساً به وجود نمی آید.
یک مثال می زنم: شبی که تیم ملی فوتبال ایران ، در جام جهان ، تیم آمریکا را برد و مردم برای شادمانی به خیابان ها ریختند ، شاهد بودم که یک خودرو از پشت به خودروی دیگر زد. هر دو راننده ، پیاده شدند و در حالی که می خندیدند همدیگر را در آغوش کشیدند و با گفتن "فدای سرت" سر جایشان برگشتند و بوق زنان و شادی کنان به جشن شان ادامه دادند.

در حالی که همان آدم ها ، اگر روز قبل تصادف می کردند ، ای بسا رفتار ناخوشایندی از خود بروز می دادند. همین یک مثال ساده نشان می دهد که ریشه بسیاری از دعواها، نه حادثه کوچک بیرونی ، که ناآرامی بزرگ درونی است که بسیاری از ایرانیان را می آزارد.

دولت ها ، همواره میزان توفیقات خود را با آمارهایی از قبیل میزان صادرات ، تعداد خانه های ساخته شده ، کیلومتر راه های احداثی ، میزان برق تولیدی و ... بیان می کنند و با همین آمارها هم مورد سنجش قرار می گیرند ، حال آن که باید به آمارهایی از قبیل میزان مراجعات مردم به پزشکی قانونی بر اثر نزاع ، حجم طلاق ها ، تعداد قتل ها و ... نیز به عنوان شاخص هایی برای قضاوت در خصوص عملکرد دولت ها پرداخت چه آن که این رویدادهای انسان محور ، محصول وضعیت کلی جامعه ای است که دولتمردان اداره اش می کنند. به عنوان مثال ، اگر در پایان دولت روحانی ، میزان نزاع ها و مراجعات ناشی از آن به پزشکی قانونی کاهش یابد، نشانه ای از موفقیت عمومی دولت است و اگر این عدد افزایش یابد ، علامتی بر ناکامی است.

مخلص کلام آن که این جنگ داخلی روزمره که بین ایرانیان با ایرانیان در جریان است، نشانه یک جامعه نیازمند درمان است و این درمان ، بسیار مهم از مسائلی است که مسوولان هر روزشان را بدانها اختصاص می دهند و از امور اصلی و ریشه ای باز می مانند.

 



پول، علف خرس بود!
یک نمونه از تفکری که اقتصاد ایران را گرفتار کرد
 عصر ایران؛ سروش بامداد- «درآستانه جام جهانی آلمان در سال 2006 نزد آقای احمدی نژاد رفتیم و گفتیم می خواهیم 300 نفر را با خودمان ببریم و پول لازم داریم.

ایشان نیز به سازمان تربیت بدنی دستور داد یک میلیارد تومان به ما بدهند. من گفتم اگر به سازمان پول بدهید خودش این قدر نیاز دارد که به ما نمی دهد! به جای دیگری دستور بدهید.

 آقای احمدی نژاد هم دستور را خطاب به آقای رحیم مشایی نوشت و ما از سازمان میراث فرهنگی و گردشگری یک میلیارد و 14 میلیون تومان گرفتیم. رقم درست همین یک میلیارد و 14 میلیون تومان است و یک میلیارد و 400 میلیون تومان درست نیست. این که می گویند بعضی ها هم در آنجا بلیت های اهدایی را می فروختند نیز به صورت گسترده واقعیت ندارد و تنها چند مورد بود که آنها هم به مکزیکی ها فروختند.»

این سخنان را سردار بازنشسته عزیزالله محمدی رییس پیشین سازمان لیگ برتر فوتبال ایران و عضو سابق هیات رییسه فدراسیون فوتبال در برنامه تلویزیونی «خط قرمز» شبکه دوم سیما در شامگاه جمعه 5 اردیبهشت بر زبان آورد. برنامه ای خوب و صریح با اجرای قابل قبول و اطلاعات شنیدنی مجری جوانی که دیر یا زود حتی می تواند گوی سبقت را از عادل فردوسی پور نیز برباید.

این گفتار البته ورزشی نیست. غرض این است که نوع نگاه رییس جمهور سابق به اموال عمومی و بودجه های ملی را به وضوح نشان می داد. مردی که با شعار صرفه جویی، کاندیدای ریاست جمهوری شده بود و در تبلیغات از مردم می خواست تراکت های سیاه و سفید او را دور نیندازند چون پول تبلیغات ندارند و گفته می شد قابلمه غذای خود را از خانه به دفتر کار می برد یک سال پس از ریاست جمهوری این گونه دست و دل بازی می کرده است.

مشکل اصلی بر سر این نگاه بود که پول داریم و خرج می کنیم و منابع نامحدود است. این نوع برداشت به تفکر غالب بر دولت قبل و شخص رییس جمهور وقت بدل شد. در هر جایی دست می کردند و پول می دادند. حالا که بحث یارانه ها مطرح است خوب است مردم بدانند گاهی از حساب بانک های خصوصی برمی داشتند و یارانه نقدی می پرداختند. ادعای «میل» نمی کنیم و چه بسا بعضا ریالی هم برای خود برنداشته باشند اما آیا اینها نشانه های کوچکی از «حیف» نیست؟

سازمان میراث فرهنگی آیا نمی توانست این یک میلیارد تومان را به بچه هایی بدهد که ایران و میراث فرهنگی ایران را عاشقانه دوست می دارند و بی هیچ انتظاری اخبار حوزه میراث فرهنگی را رصد می کنند و جامعه را در قبال تخریب ها آگاه می سازند؟ همان موقع که این بچه ها وقت خود را صرف مقابله با احداث سد سیوند می کردند تا آسیبی به آرامگاه کورش و پاسارگاد نرسد و از جیب هزینه می کردند سازمان متولی میراث فرهنگی یک میلیارد و 14 میلیون تومان به 300 نفر داده بود تا مسابقات ایران با سه تیم دیگر در جام جهانی را از نزدیک تماشا کنند و بعضی هم در لابی هتل بلیت های اهدای را می فروختند!

 یکی نبوده در آن زمان سوال کند این پول بی زبان که با نوع محاسبات میهمان برنامه، ارزشی معادل سه برابر امروز داشته مشمول نظارت نبوده است؟ کسی نباید می پرسیده میراث فرهنگی را با ورزش چه کار؟ نمایندگانی که امروز این قدر حساس شده اند در آن زمان چه می کردند؟ از معاون رییس جمهور که نمی توانستند سوال کنند سوال از خود رییس جمهور هم مستلزم طی تشریفات مختلف بوده است.

 ممکن است با اعداد و ارقام رایج شده سال های اخیر یک میلیارد تومان کمک یک دستگاه نامرتبط به 300 نفر که جام جهانی را از نزدیک تماشا کنند کم اهمیت جلوه کند اما اگر نسبت به همان ریخت و پاش حساسیت نشان داده می شد با معضلات امروز رو به رو نبودیم. یکی 70 میلیارد بدهی بر جای گذاشته به جای این که از او توضیح بخواهند کل باشگاه را دارند بی احتساب بدهی ها واگذار می کنند. جالب است که وزیر ورزش کنونی در پاسخ به این سوال که آیا برای تماشای بازی های جام جهانی فوتبال به برزیل می رود گفته است که چون این رفتن ، دردی از ورزش ایران دوا نمی کند ، نخواهد رفت.

مولانا می گوید: «ماهی از سر گنده گردد نی ز دم». بیشترفسادها از راس یک سامانه شروع می شود و به اجزای پایین تر تسری می یابد. حال که آقای عزیزالله محمدی ازعلاقه خود به کاندیداتوری ریاست فدراسیون فوتبال سخن گفته اگردر راستای شفاف سازی اسامی نفرات حاضردر این فهرست نیز منتشرشود خالی از لطف نیست.

هر چند انتقاداتی به نوع مواجهه وزارت ورزش با هزینه کرد باشگاه ها وجود دارد اما حساسیت بر سر اموال عمومی و تغییر نگاه قابل توجه است. باید باور کنیم «پول، علف خرس نیست.»



سایت عصر ایران

www.asriran.com